این بزنگاه غریبی در فرهنگ ماست؛ ببینیم چگونه به اینجا رسیدیم؟

ادب عقیدتی، نزاکت مدنی، همبستگی ملی (1)

چندی پیش با جمعی از دوستان مشفق سخن از این می‌رفت که چرا اینهمه تهمت و تمسخر در مباحث دینی، و یا صریحتر بگوییم، ضد دینی در رسانه‌های فارسی زبان می‌خوانیم، می‌شنویم، و می‌بینیم. چرا هموطنان و همزبانانی که بعضا در خارج از ایران نیز زندگی می‌کنند آموخته‌اند که در مباحث ایمانی دیگران از محدوده نزاکت عرفی و اخلاقی خارج نشوند، اما به میراث معنوی و مذهبی فرهنگ خود که می‌رسند این درسها را فراموش می‌کنند و بنا را بر بی‌مهری و بی‌حرمتی می‌گذارند؟ مناسب دیدم شمه‌ای از گفتگو‌های آن محفل دوستانه را با خوانندگان این ستون در میان بگذارم. اما از آنجا که می‌دانیم این عصبانیت‌ها، با وجود رگه‌های بومی، سیاسی، و معاصری که دارند، ویژه فرهنگ ما نیستند و زمینه‌ای جهانی دارند اجازه می‌خواهم نخست از همانجا آغاز کنم.[1] 

مؤلف شهیر انگلیسی برایان اپِل یارد در شماره 27 فوریه امسال در گاهنامه وزین «نیو استیتمن» مقاله‌ای دارد که ترجمه آنرا در این ستون تقدیم خوانندگان گرامی می‌کنم و آنگاه، اگر عمری باقی بود، در شماره بعدی به گفتار خویش بر سر مباحثات ضد دینی در جامعه ایرانی باز می‌گردم.

***

«منازعات بر سر خدا»

 برایان اپِل یارد[2]

 دو نفر آته‌ایست -جان گری و آلن دِباتون- و دو نفر شکّاک - نسیم نیکلاس[3] و نگارنده- در یک رستوران یونانی در محله واتِربی لندن نشسته‌ایم. گفتگو خودمانی و دوستانه است تا اینکه صحبت از "نو آته‌ایسم"[4] به میان می‌آید. معلوم می‌شود سه نفر از چهار نفر ما، به اتفاق هر دو آته‌ایست گروه، قربانی آزار و اذیت فرقه "نو آته‌ایستی" قرار گرفته‌اند. نسیم نیکلاس تنها کسی است که از این حملات جان سالم بدر برده. به این نتیجه می‌رسیم که شاید دلیل آن تسلط او به ریاضیات و حساب بردن مردم از ریاضی دان‌ها باشد. [5] آلن دِباتون آخرین قربانی این تعرض‌هاست. او اخیراً کتابی تحت عنوان "دین برای آته‌ایست‌ها: راهنمای یک بی دین برای استفاده از دیانت"[6] منتشر کرده که در آن به ملایمت پیشنهاد می‌کند آته‌ایست‌هائی مانند او می‌توانند درسهائی از دینداران بیاموزند، می‌گوید دین مهمتر از آنست که به دین داران واگذار شود، و حتی تأسیس معبدی برای آته‌ایستها را پیشنهاد می‌کند که در آن بتوانند از تسلی‌های علم و تامل بهره مند شوند. 

ظاهراً همین کافی بوده که آوار فتوای "نو آته‌ایسم" را بر سر او فرود آورد. بخصوص پیشنهاد معبد آته‌ایسم باعث شده که نو آته‌ایست‌ها سیلابی از بد و بیراه به سوی او سرازیر کنند. بیولوژیست و وبلاگ نویس نو آته‌ایست آمریکائی پی زی مِیِر[7] می‌نویسد: «از تعجب چشمانم چنان در کاسه می‌چرخند که سرم بدرد آمده. کمی فرصت دارید که اگر نیاز داشتید استفراغ کنید!» ظاهراً آقای مِیِر صاحب ذائقه فکری حساس ولی محدود هستند. البته عکس العمل‌ها به اینجا ختم نشده؛ سخن از خشونت هم به میان آمده. مؤلف به کتک خوردن و بیرون ریختن دل و روده‌اش تهدید شده. یک ایمیل به آقای دباتون هشدار می‌دهد: "به آته‌ایسم خیانت کرده‌ای. برو به صفوف آنها بپیوند، و بمیر!" 

ظهور غیر مترقبه فرقه‌ای چنین مستبد و متمایل به خشونت دِباتون را شگفت زده کرده. "کار به جائی رسیده که اگر در اینترنت شایع شود کسی گفته من یک آته‌ایست هستم ولی فکر می‌کنم مذاهب آنقدر‌ها هم بد نباشند سیلی از پیامک‌های خصمانه بسوی او جاری می‌شود که او را فاشیست، احمق، یا دیوانه خطاب می‌کنند." این بزنگاه غریبی در فرهنگ ماست. ببینیم چگونه به اینجا رسیدیم؟

از تعاریف آغاز کنیم: منظور من از "نو آته‌ایسم" اعتقادی حاوی سه بخش و مبتنی بر این باور است که روش علمی تنها مسیر بسوی حقیقت است، و مذاهب همگی خیال پردازانه، غیر عقلانی، و ویران کننده هستند.

آته‌ایسم تنها یک ثلث این معجون ایدئولوژیک است. ثلث دوم آن سکولاریسم است که جناح سیاسی این حرکت محسوب می‌شود. نوآته‌ایست‌ها اغلب فرض می‌کنند که این دو یکی هستند در حالی که آته‌ایسم موضعی متافیزیکی و سکولاریسم نظریه‌ای سیاسی و ناظر بر ساز و کار‌های اداره جامعه است. بنا بر این یک فرد مسیحی نیز می‌تواند با استناد به آیه انجیل که: "امر قیصر با به قیصر بگذار" خود را سکولار اعلام کند. از سوی دیگر یک آته‌ایست نیز می‌تواند ایدئولوژی ضد سکولار داشته باشد. با اینهمه در گمگشتگی فکری معاصر اغلب آته‌ایسم و سکولاریسم کل واحدی انگاشته می‌شوند. ثلث سوم این ملغمه عجیب داروینیسم است که مانند سلاح کلاشینکفی در دست کماندو‌های نو آته‌ایست خود نمائی می‌کند. در میان دانشمندان معاصر، (تا حدی به دلیل نفوذ ریچارد داوکنیز) منطق داروینی به عنوان برگ آس نهائی برای عدم وجود خدا و خطر دین برای عقل علمی شناخته می‌شود. 

جری فودور، فیلسوف معرفت شناس آمریکائی می‌گوید: "فرض غریبی وجود دارد که اگر کسی داروینیست بود باید آته‌ایست هم باشد. در حالیکه من داروینیست نیستم و در عین حال آته‌ایست ام. اما مردم در این مساله بقدری گیج و گم‌اند که مشکل بتوان گفت محرکشان چیست." حرکت نو آته‌ایستی برای مدت دو دهه در حال تکوین بوده است. نام سیده وارسی، یکی از دو رهبر حزب محافظه کار انگلیس، اخیراً تیتر روزنامه‌ها بود چون در کنفرانسی در واتیکان در باره خطر "بنیادگرائی سکولار" که تلاش می‌کند صدای ادیان را در فضای عمومی خفه کند سخن گفته بود. وارسی که مسلمان است طرفداران جنبش ضد دین را به دو گروه تقسیم می‌کند: آنها که می‌خواهند صدای دین را خاموش کنند مبادا پیام آن به کسی بر بخورد؛ و آنها که با تعریف خاصی از سکولاریسم می‌خواهند دین را از حیطه عمومی بکلی ریشه کن کنند. وارسی می‌پرسد: "چه شده که پیروان عقلانیت اینهمه غیر عقلانی شده‌اند"؟ 

خانم وارسی در تاکسی بسوی فرودگاه برای پرواز به رم می‌رفته که مصاحبه رادیوئی آقای ریچارد داوکنیز، پیامبر اولی العظم نو آته‌ایست‌ها، را شنیده. داوکنیز تلاش می‌کرده با ارائه نتایج یک پژوهش نمونه‌ای، نتایج همه‌پرسی اخیر را که در آن 70 در صد شهروندان انگلیس خود را مذهبی معرفی کرده بودند زیر سؤال ببرد. در تحقیق آقای داوکنیز بر این نکته تاکید شده که اکثریت کسانی که خود را مسیحی معرفی کرده‌اند از الفبای دین خود نیز آگاه نیستند و مثلا اسم کتاب نخست انجیل را نمی‌دانند. در اینجا آقای جایلز فریزر[8]، کشیش کلیسای انگلیکن از آقای داوکنیز می‌پرسد: ببینم، خود شما می‌توانید عنوان کامل کتاب مشهور"منشأ انواع" داروین را بفرمائید؟ داوکنیز نتوانسته پاسخ درستی بدهد. منظور فریزر این بوده که بنا بر منطق خود داوکینز او نیز نمی‌تواند هواداری جدی برای تئوری داروینی باشد. در اینجا داوکنیز با دستپاچگی اصطلاح "آه خدای من!" را به زبان می‌راند. خانم وارسی خاطر نشان می‌کند: "به محض اینکه کنترل از دستش خارج شد، به خدا متوسل شد! بنظر می‌رسد که حتی بزرگترین مدافعان بنیاد گرائی سکولار نیز در لحظه نیاز به او متوسل می‌شوند. ظاهراً ایمان مختص به مذهبی‌ها نیست." 

آلن دِباتون، شخصیت ریچارد داوکنیز را از نظر روانی نگران کننده تلقی می‌کند: "مواضع غریبی گرفته، شخصیت نادری است. از خانواده اعیان انگلیس می‌آید و از مواهب آن بهره مند بوده. در زندگی علمی و تخصصی نیز پیشرفت فوق العاده‌ای داشته، و حالا می‌آید در راس این فرقه (نو آته‌ایستی) قرار می‌گیرد ... فکر می‌کنم عاملی که او را به این سو کشانده هراس از خشونت دینی در کشور‌هائی بوده که در جریان سفر‌هایش با آنها برخورد کرده. علائم نوعی ریزش روانی در او پیداست. کمبودی در پشتوانه‌های روانی که فرد را در سنین بلوغ و کمال در حال تعادل نگاه می‌دارند."

نظر جایلز فریزر را در باره ریشه‌های این تصلب ایدئولوژیکی نزد نو آته‌ایست‌ها پرسیدم. گفت: "اوج این تفکر با حوادث یازده سپتامبر 2001 همزمان شد. دشمن اصلی آنها اسلام است. این تشخیص بخصوص در باره کریستوفر هیچینز صادق است.[9] داوکینز هم صریحاً گفته «(اسلام) شریرترین دین جهان است ... بنظر هیچینز انگلیسی‌ها هم باید مثل آمریکائی‌ها به مداخله لیبرال فعال روی بیاورند. کسانی که از داوکنیز دل خوشی ندارند فکر می‌کنند اروپا نباید براه آمریکا برود.»

***

من یازده سپتامبر را نوعی کاتالیزور می‌دانم که به دیگ جوشان احساسات ضد مذهبی اضافه شد و آنرا به معجونی انفجاری تبدیل کرد. شخصا در خانواده‌ای علمی پرورش یافته‌ام و همواره پذیرفته‌ام که دین و علم دو حیطه مستقل و در عین حال مکمل‌اند. این دو گانگی را زیست شناس تکاملی مشهور استفن جی گولد، با فصاحت کاملی تحت عنوان "دو سیطره نامتداخل" (با نام اختصاری دسنم) مطرح کرده است. [10] توجه من به ملایمت نسبی این موضع هنگامی جلب شد که برای نخستین بار با استفن‌هاوکینگ قبل از انتشار کتابش "تاریخ مختصر زمان" مصاحبه کردم. در آن زمان او – بقول خانمش در آن زمان – شدیداً ضد مذهبی شده بود.‌ هاوکینگ در حضور من آشکارا با لحنی تحقیرآمیز از دین و فلسفه سخن می‌گفت. 

البته علم همیشه عنصری ضد دینی داشته، عنصری که در زمان گالیله هم وجود داشته و پس از داروین قوی تر شده. در دوران پس از جنگ جهانی دوم فرانسیس کریک و جیمز واتسن اذعان کردند که انگیزه اصلی شان برای کشف ساختار کروموزومی[11] مقابله با دین بوده. این عنصر دین ستیز در علم در اذهان عامه با انتشار کتاب نفیس "ژن خود خواه" داوکینز قوت بیشتری یافت. او در این کتاب که در سال 1976 چاپ شد خطوط اصلی سنتز نو داروینی خود را ترسیم کرده است. در دهه 1990 دیگر تحقیر فلسفه و دین از سوی دانشمندان (و در انگلیس از سوی افرادی مانند لوئیس والپرت و پیتر اتکینز) عادی شده بود. آنها، به دلایلی کاملاً غیر علمی، احساس فتح و پیروزی می‌کردند. فروش فوق العاده کتاب "تاریخ مختصر زمان" نرخ پیشفروش کتابهای علمی را یکباره بالا برد؛ و هرچه ادعا خارق العاده‌تر، پول بیشتر. 

در همین اثنا بود که دریافتم فرش از زیر پای مفروضات دنچ من بیرون کشیده شده. جامعه علمی معاصر دیگر دو حیطه جدا، مکمل، و غیر متخاصم "دسنم" را به رسمیت نمی‌شناخت. در ابتدای دهه 1990 در مجمع اقتصادی جهان در شهر داووس[12] با آقای داوکینز مناظره‌ای داشتم که در آن، همراه با ابراز احساسات حضار گفت فرضیه وجود خدا مساله‌ای علمی است و اگر نتواند از بوته اثبات علمی سر بلند بیرون بیاید، باید مردود اعلام شود. در آنجا بود که احساس کردم دیگر نه دو سیطره بلکه تنها یکی برسمیت شناخته می‌شود که باید همگان در برابر آن سر تعظیم فرود آورند. 

بعد از یازده سپتامبر 2001 همه سد‌های سکوت شکست و نو آته‌ایسم تبدیل به یک ایدئولوژی تمام عیار شد که با کتبی مانند "تخیل وجود خدا"ی ریچارد داوکنیز، "پایان ایمان" سام هریس، "شکستن طلسم" دانیل دنت، و "خدا بزرگ نیست" کریستوفر هیچینز، چهار مؤلفی که با لقب "چهار سوار کار نو آته‌ایسم" شناخته می‌شوند، تغذیه می‌شد.[13] تصادفی نیست که همه این کتب نه تنها بعد از یازده سپتامبر بلکه در هنگام تبختر و تفاخر نو داروینیسم منتشر شدند. پروژه شناخت ساختار ژنی انسان[14] در پرتو تفسیر‌های نو داروینی چنان در بوق و کرنا نهاده شد که انگار علم موفق به کشف راز نهائی حیات انسان شده است. بعلاوه، اوج گرفتن "روانشناسی تکوینی"[15] -- که به تحلیل رفتار بشر بر مبنای صفات تکاملی می‌پردازد – این تصور را ایجاد کرد که اسرار ذهن انسان نیز بزودی تسلیم منطق نو آته‌ایسم خواهد شد. 

در این میان بود که جری فودور فیلسوف آمریکائی و ماسیمو پیاتلّی پالمارینی دانشمند شناخت شناس ایتالیائی تحلیل ناب و نافذ خود از داروینیسم را در کتابی تحت عنوان "آنچه داروین اشتباه فهمید" منتشر کردند.[16] این کتاب نتیجه می‌گیرد که تئوری انتخاب طبیعی داروین را نمی‌توان به گونه‌ای منسجم تقریر کرد. همینکه این کتاب منتشر شد، هنگامه‌ای بر پا شد. میزان ناسزا گوئی به حدی بود که فودور باخود عهد کرد که دیگر بلاگ خواندن را کنار بگذارد. مِیِر، داعی نو داروینی اعلام کرد که هرگز قصد ندارد این کتاب را بخواند؛ و در عین حال ردیه‌ای 3 هزار کلمه‌ای بر آن نوشت، که خود نشانی از استبداد فکری است. فودور با لبخند می‌گوید: "لابد ما هم باید جواب بدهیم که گرچه هرگز قصد نداریم نقد او را بخوانیم، اما بهر صورت آنرا نا مربوط می‌دانیم!" فودور معتقد است که روانشناسی تکاملی نقش عمده‌ای در این بیزاری از دین بازی می‌کند: "فکر می‌کنم قرار است همه ما علت پدید آمدن دین را از طریق استدلال داروینی بفهمیم بدون اینکه اجازه داشته باشیم در صحت یا سقم آن تشکیک کنیم. اما اینها تمام افسانه و اسطوره است. اگر فردا جانوری پیدا شود که دو سر و در میان آنها یک شاخ داشته باشد، اینها بلافاصله فرضیه‌ای تکاملی خواهند تراشید که بگوید اتفاقاً خیلی هم بجاست که موجودی با دو سر و یک شاخ وجود داشته باشد!"

***

 در نهایت، مشکل نو-آته‌ایسم این است که به گونه‌ای "خطای مقوله‌ای" دچار است. تلاش برای توضیح و تفسیر دین – و فی الواقع تجربه انسانی – از طریق علم راه به جائی نخواهد برد. دِباتون می‌گوید چنین برنامه‌ای "مانند آن است که پروژه‌ای علمی در مورد صحت یا سقم رمان آنا کارنینای تولستوی یا مفهوم عشق در آن شروع کنیم. این نشانه تکیه و اعتماد نا بجا به علم و لذا مصداقی از خطای مقوله‌ای است. سؤالی است که اشتباهات مهلکی در آن نهفته و هر چه بیشتر آنرا بپرسید پاسخ‌های عجیب و غریب تری خواهید گرفت."

این پروژه در عین حال بی ثمر نیز هست. دو سال قبل در فرودگاه لوس آنجلس اتوموبیلی کرایه کردم و در حال رانندگی رادیو را روشن کردم. برنامه‌ای مذهبی در جریان بود. و من بقدری از رانندگی در خطرناک‌ترین جاده دنیا، یعنی آی 405 لوس آنجلس، در هراس بودم که جرات نکردم دست از فرمان برداشته کانال رادیو را عوض کنم. بعد با تعجب شنیدم که کریستوفر هیچینز مهمان بعدی برنامه خواهد بود. او با چرب و نرم‌ترین طنیین و با فصیح‌ترین کلمات مجری بیچاره برنامه را شست و کنار گذاشت. بعد وقتی مجری از او پرسید: پس شما فکر می‌کنید دنیا بدون دین جای بهتری خواهد بود؟ جواب داد: نخیر! این پاسخ غیر منتظره چیزی نمانده بود باعث تصادفم شود! 

این پاسخ، بی ثمری پروژه نو-آته‌ایستی را می‌رساند. دین از بین رفتنی نیست. پاسخی طبیعی و مشروع به وضعیت انسانی[17] ، وجدان انسانی، و جهل انسانی است. یکی از مهمترین نتایج پیشرفت علم این است که به ما می‌فهماند چه کم می‌دانیم و چگونه آنچه تصور می‌کنیم می‌دانیم با تلنگری ابطال می‌شود. از این گذشته، همچنانکه آقای هیچینز تلویحاً اعلام کرد، و همچنانکه نو آته‌ایست‌ها نیز با تحجر و توحش ایدئولوژیکی شان نشان می‌دهند، غیبت دین اضمحلال َبعد ظلمانی طبیعت بشر را تضمین نمی‌کند. مردم باید این درس را از شکست فاجعه بار کمونیسم گرفته باشند که بنظر می‌رسد خیلی‌ها نگرفته‌اند. 

خوشبختانه، عکس العمل در برابر نو آته‌ایسم، به دلیل عدم تحمل خود این فرقه، در حال رشد است. در شماره کریسمس این نشریه آقای داوکنیز با آقای هیچینز مصاحبه‌ای داشت. در میان این گفتگو داوکنیز سؤال کرد: "آیا هرگز این فکر به سرتان زده که اگر ما پیروز شویم و مسیحیت را نابود کنیم اسلام خلا ایجاد شده را پر خواهد کرد؟" ما در آن رستوران یونانی به این سؤال خندیدیم اما این خنده خالی از دلهره نبود. تاریخ تلاش برای نابودی دین با اجساد مؤمنین و غیر مؤمنین مفروش است. راه‌های بسیاری بسوی حقیقت باز است اما مسیر عدم تحمل فرقه‌ای مطمئناً یکی از آن راه‌ها نیست. 

پاورقیها و اضافات

------

[1] نگارنده شمه‌ای از این مبحث را تحت عنوان "نقد آته‌ایسم محض" (در راههای طی شده 2) مطرح کرده‌ام. 

 [2] Bryan Appleyard, “The God Wars” in: New Statesman, February 27, 2012

 [3] John Gray, Alain de Botton, Nassim Nicholas Taleb and the author, Bryan Appleyard.. 

 [4] Neo Atheism

 [5] " نسیم نیکلاس طالب" استاد لبنانی‌الاصل دانشگاه آکسفورد، از برجسته‌ترین نظریه‌گذاران علم "احتمالات" است که کتاب "قوی سیاه" او از سوی متخصصین و منقدین معتبر به عنوان یکی از 12 کتاب مهمی که از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون منتشر شده شناخته شده است. 

 [6] Alain de Botton, Religion for Atheists: a Non-Believer’s guide to the Uses of Religion

 [7] P Z Meyer

 [8] Giles Fraser

 [9] آقای کریستوفر هیچینز که قبلاً از حوادث یازده سپتامبر مفسری لیبرال بود، به ناگاه تغییر موضع داد. این داوری در مورد کمدین و ناظر سیاسی آمریکائی دنیس میلر نیز صادق است که بعد از یازده سپتامبر کاملاً محافظه کار شد و دلیل آن را نیز رسماً حوادث یازده سپتامبر اعلام کرد.   

 [10] ‘non-overlapping magisterial’ (NOMA), proposed by the great evolutionary biologist Stephen Jay Gould. See: Stephen Jay Gould, Rock of Ages. 

به عنوان مترجم مناسب دیدم که به سبب اهمیت مفهومی این اصطلاح و ترغیب استفاده از آن در مباحث فارسی از جمع حروف اول اصطلاح فوق برای ایجاد کلمه اختصاری "دسنم" استفاده کنم. اما می‌توان خود کلمه اختصاری "نوما" را در زبان فارسی نیز بکار برد.  

 [11] Francis Crick and James Watson, on their discovery of the structure of DNA

 [12] World Economic Forum, Davos.

 [13]Richard Dawkins, The God Delusion; Sam Harris, The End of Faith, Daniel Dennet, Breaking the Spell, and Christopher Hichens’ God is not Great. 

 [14] Human Genome Project

 [15] Evolutionary Psychology

 [16] Jerry Fodor, Massimo Piattelli-Palmarini, What Darwin Got Wrong

 [17] Human Condition